روزی خانمی به سراغ  عالم بزرگی می رود .او می گوید من سالها خواننده بودم  ،در تمام مجالس لهو و لعب بودم و کاری نیست که انجام نداده باشم . در وجود خود خدایی را نیافتم ،فقط رضایت صاحب کار و حاضران در جلسات برایم  مهم بود  و پولی که می گرفتم .

اما الان بیمار شدم و دچار درد لا علاجی شده ام که پزشکان  مرا جواب کرده اند و گفتند فقط دست به درگاه خدا دراز کن و از او شفایت را بخواه . اکنون خدا را نیاز دارم اما نمی دانم چه کنم ؟

فرد عالم به او می گوید در درگاه خداوند نا امیدی نیست برو و شبانه روز عبادت کن و طلب استغفار کن . ......

مدت ها می گذرد .

شبی فرد عالم در خواب خود زن خواننده را می بیند که عذاب

می شود .نزدیک او می رود و از سؤال می کند : مگر شما توبه نکردید ؟

_  بله توبه کردم .

_ پس چرا عذاب می شوی ؟

 _ می گویند تا زمانی که آهنگ های تو در مجالس پخش می شوند و مردم با آن ها می رقصند هم چنان عذاب خواهی شد .

برگزیده از کتاب تفسیر قرآن  نسیم حیات